مدیریت جلسه

سلام،
من یکی از آرزوهای قدیمیم این بود که یک روزی بتونم توی صنعت نفت کارکنم.
بعد از مدتها جستجو بالاخره یک کار خوب پیدا کردم و حدود 4 5 سالی مشغول به کار بودم، نهایتاً یک روزی منو دعوت کردن برای اینکه پروژه جدید بینالمللی که شرکت گرفته بود را مدیریت و رهبری کنم.
خب، با توجه به این استقبالی که شده بود؛ ترجیح دادم بهترینهای حوزه نفت رو دورهم جمع کنم، نزدیک 20 تا کارشناس خبره که از میان آنها یکی هم محمود بود.
محمود توی کار مدلسازی، یکی از بهترینهای ایران است و 6 ماه کار متوالی انجام دادیم، کار مدلسازی و تولید نقشهها همه انجام شد و به نقطهای رسید که قرار شد که اینها رو ارائه بدیم.
اولین ارائه پروژه
یک سالن کنفرانس خیلی لوکس و شیک آماده شد و مهمانهای شرکت نفت، این شرکت خارجی طرف قراردادمان، مشاورینمان و نهایتاً تیم خودمان جمع شدیم. حدود 45 تا 50 نفر از همکاران.
بعد از خوشآمد گویی به آقا محمود گفتیم که دوست عزیز بسمالله، شروع کن به ارائه مدل
هیچوقت جوابی که آن لحظه به من داد را از یادم نمیرود! فکر کنم 5 یا 6 سال از آن لحظه میگذرد؛
خیلی خونسرد به من نگاه کرد و گفت که…: «احمد من انگلیسی بلد نیستم».
تصور کنید که بین آن 40 50 تا مهمان ردیف بالا، من بایست چهکار میکردم؟!
واقعاً حیران شدم، یعنی؛ بهشدت نگران بودم که خب الآن بااینهمه جمیعت چهکار بایست بکنم
اگر برم دیگر توی آن صنعت من جایی ندارم و اگر بخواهم ادامه بدم، خب راهی وجود نداشت؛ روی آن شش ماه کارکرده بود.
دراینبین، یکلحظه چشمم افتاد به یک شعاری که رو پیرهن یکی از بچههای نوشتهشده بود، شعار معروف نایک Nike، حتماً همه تون حفظ هستید دیگر. لطفاً تکرار کنید: Just Do It (فقط انجام بده)
من بدون توجه به اینکه چه اتفاقی افتاده به محمود گفتم که بیا و بنشین باهم ارائه میدهیم.
من شروع کردم به انگلیسی حرف زدن و لغتهای فنی رو رساند: بعضیها فارسی بعضیها انگلیسی، بالاخره به هر زحمتی بود کار تمام شد.
آخر جلسه، نماینده شرکت نفت آمد، خب خیلی هیجانانگیز بود میخواستم ببینم آخر کار قبول میشود، رد میشود، چه اتفاقی میافتد و خیلی در کمال ناباوری آمد و یکدست گرم داد و صورتجلسه رو امضا کرد و تشکر کرد، گفت: «کارتان عالی بود».
معلوم شد کار دوتایی ما برعکس آن چیزی که خودمان فکر میکردیم موردقبول قرار گرفت.
میخواهم به شما بگویم که در لحظات عطف زندگی وقتی آنقدر فشارتان میرود بالا که نمیدانید چهکار کنید که اصطلاحاً به آن میگیم turning point ها (نقاط عطف) …
توی آن لحظه اگر بتوانید یکقدم فراتر از توانمندی روزمرهی عادیتان برین جلوتر، آنوقت است که شما یک فرد متمایز خاص میشوید و میتوانید که بخش نهان درونتان را نشان دهید و تا آخر عمرتان بهعنوان یک آدم خاص مطرح بشوید.
وگرنه بایستی در صندوق و در قفس زندگی روزمره و در فضای امنتان بهعنوان یک انسان عادی باقی بمانید.
امیدوارم در نقاط عطف زندگی بهترین تصمیمها رو بگیرید.
موفق و پیروز باشید
دیدگاهتان را بنویسید